جدول جو
جدول جو

معنی ده مهتر - جستجوی لغت در جدول جو

ده مهتر
(دِهْ مِ تَ)
کدخدا. ده مه. رئیس ده. دهخدا. کلانتر ده. (یادداشت مؤلف) :
بدو گفت من دخت ده مهترم
از ایرا چنین خوب و گندآورم.
فردوسی.
بشد مهر بیداد و رامشگران
بیاورد چندی ز ده مهتران.
فردوسی.
چو شه در ده سرپرستان رسید
دهی دید و ده مهتری را ندید.
نظامی.
و رجوع به دهخدا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ مُ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در یک هزارگزی جنوب خاوری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مَ هََ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در یازده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 199 تن. آب آن از رودخانه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مِ)
دهی است جزء دهستان سربند شهرستان اراک. واقع در 24هزارگزی جنوب باختری آستانه. دارای 303 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ مَ)
پارچۀ سفت بافته را گویند و ده مر عبارت از آن است که تانی آن پانصد تان باشدو پارچۀ ده مر سفت بافته است. (لغت محلی شوشتر)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ مِهْ)
بزرگ ده. صاحب ده. رئیس ده. کدخدا. دهخدا. دهبان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ده مه
تصویر ده مه
صاحب و رئیس ده، کد خدا
فرهنگ لغت هوشیار